2009-05-27

سخنی با دکتر سروش

سخنی با دکتر سروش

قبل ازشروع سخنم درود می فرستم به استادم بهرام مشیری که با آموختن مغالطات به من توانستم سره را از ناسره تشخیص دهم و اغفال و گرفتار فریبکاران نگردم.

و اما در مورد دکتر عبداکریم سروش و نامه ای که به دولت آبادی نوشته و با استمداد از سخن حافظ و حتی دستکاری در آن سعی به ترور شخصیتی دولت آبادی نموده است.
وی مینویسد که "به جستجو برآمدم که قصه چیست و محمود دولت آباد کیست. خبر آوردند خفته ای است در غاری نزدیک دولت آباد که پس از سی سال ناگهان بی خواب شده و دست و رو نشسته به پشت میز خطابه پرتاب شده و به حیا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با سخافت و شناعت از معلمی به نام سروش سخن رانده و او را شیخ انقلاب فرهنگی خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است."

او برای خفیف کردن دولت آبادی تظاهر به نشناختن وی میکند مادامیکه امروز حتی دختر بچه ها هم رمان کلیدر را اگر نخوانده باشند لااقل نامش را شنیده اند. حال دکتر سروش که عمری را سر در کتابها دارند بعید میدانم نام این نویسنده معاصر را نشنیده باشند.
فحوای سخن هم چنان از موضع بالا به پایین است که گویی خود دکتر سروش تمام حقایق گیتی را دریافته اند و با کودکی نادان سخن می گویند. مادامیکه وقتی چند مقاله و مصاحبه ایشان را میخوانیم در می یابیم که هنوز اندر خم یک کوچه اند. هرگز نخورد آب زمینی که بلند است . شاید هم به دلیل بلندی ایشان است که آب کافی بهشان نرسیده است.
آقای دکتر خودشان را در نامه معلم خطاب میکنند ! اگر منظورشان شغلشان است که از آن راه امرار معاش میکنند من مشکلی با این مسئله ندارم ولی بیشتر تصور من این است که از معلم خواندن خودشان منظور فرد دارای علم است که خوب به ساحت مقدسشان توهین شده است.
ایشان دولت آبادی را خفته پریشان گو می نامد که متکبرانه با حق جدل کرده است !
حال بگذارید مطلب را کمی بیشتر باز کنیم تا ببینم به حقیقت پریشان حالی را در که بیشتر می بینیم.
ایشان خود را معلم به معنای فرد دارای علم می داند! میخواهم بدانم که علم شما آقای سروش در چیست یا در کجاست؟ آیا تا کنون به اندازه یک قرص آسپیرین به درد بشریت خورده اید؟ علم تعریف دارد جناب دکتر . آیا شما تاکنون چیزی کشف یا اختراع کرده اید که ما از آن خبر نداریم؟ فکر می کنید اگر کسی به یک ایده الوژی باور داشت و بر مبنای آن حرفهای پر طمطراق زد و آسمان را به زمین دوخت آن فرد میشود عالم؟ آیا شما قلم بدستان بهایی یا مورمون را عالم میدانید؟
در مصاحبه ای دیگر شما خودتان را روشنفکر دینی خطاب میکنید که باعث شدید فقهای طالبانی را در جامعه ایران عقب برانید و اینکه آنها نتوانستند افکار افراطی خود را در جامعه اعمال کنند. آیا فکر نمیکنید که این بستر اجتماعی ایران است که اجازه چنین مانوورهایی را به حکومت نداد؟ یا مبارزات زنان و مردان یا دانشجویان را ندیده میگیرید؟
لازم است اضافه کنم که من با این کلمه "روشنفکر دینی" هم مشکل دارم. چون اگر این دو عنصر را در هر آزمایشگاه شیمی که ببرید هرگز با هم آمیخته نخواهند شد. روشنفکر هم تعریف دارد آقای دکتر. مدرک دکتری دلیل روشنفکری نیست وگرنه دکتر احمدی نژاد هم بایستی روشنفکر بدانیم. اولین شرط روشنفکری تلاش برای آزادی و مبارزه با استبداد است .
روشنفکر هرگز عمله ظلم نمی باشد. حال این ظالم چه ولی فقیه باشد یا خود امام خمینی.
ستار خان به عنوان مثال دکتری نداشت ولی روشنفکر بود. دوم اینکه روشنفکر گرفتار هیچ مکتب و ایده الوژی نیست. چون همان نگاه مکتبی به دنیا بمانند عینکی می ماند که با توجه به رنگ شیشه عینک دنیا را نیز همانگونه می بینید. حال از خودتان سوال کنید که آیا معلم یا روشنفکر واقعی هستید؟
حال بر می گردیم به حرف دولت آبادی که شما را " شیخ انقلاب فرهنگی" نامیده بود. آیا شما از طرف امام خمینی حکم نگرفته بودید که در ستاد انقلاب فرهنگی بنشینید و دانشگاهها را اسلامیزه کنید؟ سخنان شما کماکان در اینترنت هست که میگویید فضای دانشگاه را با عطر اسلام میخواهید آغشته کنید؟ آیا جز این بود که فقط می خواستید فرزانگان و فرهیختگان را تصفیه کرده و خانه نشین کنید؟ یا به خارج فراری دهید؟ آنهم آن سرمایه عظیم انسانی!

آیا در آن موقع نمیدانستید که دانشگاه محل کسب علم است و علم را طبق تعریف با هیچ مکتبی نمی توان آمیخت؟ مثلا شما بفرمایید که پزشکی اسلامی با پزشکی مسیحی یا یهودی چه فرقی دارد؟ آیا علمی با نام بیولوژی اسلامی داریم؟ یا ژنتیک اسلامی؟ یا مثلا دکتری در ادبیات فرانسه آنهم از نوع اسلامی !؟
پس نتیجه میگیریم که فقط هدف از انقلاب فرهنگی و آن ستاد کذایی شما تصفیه استادان و شاگردان بود و بس.
بله آقای دکتر شما با دسته کوران طرف نیستید.
حال به جای اینکه از ملت ایران عذرخواهی کنید باز هم با ادبیاتی که مناسب تحصیلکرده ها و خرد گراها نیست با دولت آبادی حرف میزنید؟
در جای دیگری از مصاحبه تان حدیثی می آورید که " خانمي در زمان معاويه جسورانه در برابر معاويه ايستاد و حرف هايش را زد. معاويه که مرد زيرکي بود ديد از آزردن اين زن و کشتنش، بهره اي نمي برد لذا تحمل کرد اما دردي به دلش آمد. با لحن توهين آميزي گفت خداوند علي را چکار کند که روي شما رابه حکومت باز کرد."
باید عرض کنم که من به واقعی بودن این حکایت تردید دارم. از آنجا که بر اساس مستندات تاریخ اسلام حضرت علی از زن ستیز ترین خلفا ی بعد از پیامبر است. لطفا منبع این حدیث را جهت آگاهی ما مرددان مشخص کنید.
باز هم از کلمات قصار شما در مصاحبه تان در مورد فقها و فرقشان با طالبان می آورم.

" قوه قضاييه به معناي واقعي کلمه بايد از قدرت هاي ديگر مستقل باشد.اگر ولي فقيه رئيس جمهور را نصب کند، اگر مجلس، رئيس جمهور را انتخاب بکند.چندان مشکلي نيست؛ اما قوه قضاييه اگر استقلال نداشته باشد، حقيقتا عدالت نخواهيم داشت و همه چيز بر فنا خواهد رفت."
آیا بعد از این همه سال هنوز به ولی فقیه باور دارید که اگر او رییس جمهور را نصب کند چندان مشکلی نیست؟ من فقط میتوانم بگویم که فرد پریشان حالمان دارد یواش یواش پیدا میشود.

یا در جایی دیگر می فرمایید:

"من با سکولاريسم ستيزه گر مخالفم که سکولاريسم را چندان گسترش مي دهد که جا را بر دين داري و دين داران تنگ مي کند. من دو سال پيش در اينجا ـ پاريس ـ يک سخنراني داشتم و گفتم که سکولاريسم کم تحمل شده و همان ايرادي را که به دين مي گيرد، رفته رفته در خودش مي پروراند و اين بايد اصلاح بشود.دين داري به صورت يک حق در نظام ليبرال کاملا محترم است.دين داران بايد بتوانند به ارزش هاي خود عمل کنند."

آیا هنوز بعد از سی سال در نیافته اید که بزرگترین ضربه را به اسلام همین حکومت دینی وارد کرده است و هر ضعف و ایراد مدیریتی از جانب حکومتگران ایران بنام اسلام نوشته می شود؟
آیا شما که در کشورهای دمکراتیک و سکولار مرتب تردد داشته اید هنوز متوجه نشده اید که تنها راه نجات اسلام و ایران همان سکولاریسم یا جدا شدن دین از ساختار حکومتیست؟
در خاتمه آقای سروش عزیز لطقا از اشتباهات گذشته تان درس بگیرید و به مردمتان بپیوندید.
ایرانیان مردمی بزرگوار و با گذشت هستند.

یک فرزند ایران زمین

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin |