2009-08-25

کلمه ها و ترکیبهای تازه

کلمه و ترکیبهای تازه

مننژیت: نوعی بیماری خطرناک است که معمولا به مرگ منجر میگردد. نشانه ها و علائم آن بطور معمول خرد شدگی دهان و دندان و کشیده شدن ناخنهاست. در اکثر موارد آثار کبودی و ضرب و شتم در بدن بیمار دیده شده است.

مردودی: به شرایط و وضع افرادی اطلاق می شود که بر خلاف نظر ولی فقیه سخنی گفته باشند و یا به دفاع از مردم ستمدیده و جان به لب آمده برخاسته باشند. معیار سنجش فقط ولی فقیه است. معمولا هم فقط خواص "می شوند."

بصیرت: در اینجا هم باز باید به خط و مشی تعیین شده از طرف ولی فقیه دقت کنید وگرنه شما آنرا ندارید. اینجا هم خواصی که مردود شده اند آنرا ندارند و خطر مننژیت آنها را تهدید می کند.

اغتشاشگر: به مردم عادی اطلاق میگردد که برای طرفداری از حکومت به خیابان نیامده اند. اکثر همسایه ها و بچه های محل از این گروه هستند.

شهید: به کشته شدگانی اطلاق می گردد که یا از اعضای انصار حزب الله باشند یا بسیجی و یا لباس شخصی. و اینها حتی اگر در حین شکنجه و یا کتک زدن مردم عابر سکته کنند باز هم شهیدند. ولی افرادی که برای احقاق حق مردم یا استقرار آزادی مننژیت گرفته باشند شهید خطاب نمی شوند.

کیفرخواست: به بیانه ای سیاسی و عمومی اطلاق میگردد که اولا دردفتر روزنامه کیهان تنظیم شده باشد و دوما حرکتها و نقشه های دولتهای غربی را که قصد براندازی نرم دارند برملا سازد. اولین فکری که از ذهن متهم بعد از شنیدن کیفر خواست می گذرد اینست که خوب "اینها همه که گفتی به من چه ارتباطی داشت."

واقع بین: معمولا جهت تذکر به افرادی استفاده میگردد که شیطان زیر جلدشان رفته و از مردم دفاع میکنند و یا خدای نا خواسته نظام را زیر سوال می برند. نوعی تشر در لفافه به آزادی خواهان و خواص مردود شده.

دخالت در امورداخلی: تمام اعمالی را شامل می شود که رسانه های برون مرزی برای انعکاس اخبار واقعی انجام می دهند. نشان دادن خشونتهای عمال حکومت از رسانه ها و یا رساندن صدای مردودین وتصاویر مننژیت گرفته ها از این قبیل اعمال است.

کودتای مخملی: هرگونه اعتراض مسالمت آمیز و مدنی که در آن به حکومت انتقادی وارد گردد. بطور معمول اغتشاشگرانی که فاقد بصیرت بوده و واقع بین نیستند و یا افراد مردودی که هنوز مننژیت نگرفته اند دست به این نوع کودتا میزنند.

دادگاه: سالن بزرگی است که از آن جهت فیلمبرداری اعترافات اغتشاشگران استفاده می گردد. دو عکس بزرگ خمینی و خامنه ای هم که هر دو به یک اندازه باید باشند و حتی یک سانتی متر هم از هم بالاتر یا پائینتر نباشند در دو طرف سر قاضی نصب گردیده است. قاعدتا بایستی اعضای هیئت منصفه و وکلا هم حضور داشته باشند که در حکومت عدل ولی فقیه حذف گردیده اند، چون باعث اتلاف وقت میگردند. متهمین هم با لباسهای زندان و دمپائی در این سالن حاضر گردیده و به خطاهای خود اعتراف میکنند.

اقدام علیه امنیت ملی: هر گونه اعتراض و ساز مخالف را میگویند که به مزاج حکومت خوش نیاید. حتی دستبند سبز بستن هم میتواند امنیت ملی را به خطر بیندازد. نوشتن مقاله و یا مصاحبه با رسانه های بیگانه نیز از این جمله اند.

رسانه های معاند: به رسانه های برون مرزی یا حتی درون مرزی اطلاق میگردد که اسرار هویدا میکنند. این رسانه ها معمولا دروغ های صدا وسیما یا کیهان را برملا می سازند و سرسپردگی به دستگاه ولایت ندارند. گفته میشود که این رسانه ها در امور داخلی دخالت میکنند. هر چقدر که رسانه های حکومتی با سرف ملیونها تومان می ریسند اینها پنبه می کنند.

آیت الله: معنای لغوی آن یعنی"نشانه خدا" ولی نشانه هائی از قبیل علی خامنه ای، جنتی ، احمد خاتمی، محمد یزدی، مصباح یزدی و دهها نفر دیگر از این دست باعث شده است که مردم فوج فوج آته ایست (منکر وجود خدا) گردند.

مردم سالاری دینی: لغت اختراع شده توسط عمال حکومت برای شیره مالیدن سر عوام. دردین اسلام اصولا مردم صغیر و فاقد فهم کافی برای تشخیص مصلحت خویشند، لذا نیازمند "ولی" فقیه هستند که برایشان تصمیم بگیرد که دلارهای حاصله از نفت به چه اشکالی خرج شود. نوعی دیکتاتوری مذهبی است که مغالطه کاران برای توجیه عدم بحساب آوردن مردم در سرنوشتشان و اینکه ما هم اینگونه دمکراسی داریم بکار میرود. همان رنگ کردن گنجشک و فروش آن به عنوان قناری است.

روشنفکر دینی: باز هم از لغات اختراع شده در این دو دهه. افرادی را میگویند که دانشگاه رفته اند و شاید هم چند تائی کتاب نوشته اند ولی هنوزبه جن و دیو و امام ته چاه و هاله نوروشق القمر و این قبیل خرافات اعتقاد دارند. البته چون نیک بنگریم میدانیم که این دو لغت متضاد یکدیگرند و مثل آب و نفت با هم ترکیب نمی شوند.

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin |

2009-05-27

سخنی با دکتر سروش

سخنی با دکتر سروش

قبل ازشروع سخنم درود می فرستم به استادم بهرام مشیری که با آموختن مغالطات به من توانستم سره را از ناسره تشخیص دهم و اغفال و گرفتار فریبکاران نگردم.

و اما در مورد دکتر عبداکریم سروش و نامه ای که به دولت آبادی نوشته و با استمداد از سخن حافظ و حتی دستکاری در آن سعی به ترور شخصیتی دولت آبادی نموده است.
وی مینویسد که "به جستجو برآمدم که قصه چیست و محمود دولت آباد کیست. خبر آوردند خفته ای است در غاری نزدیک دولت آباد که پس از سی سال ناگهان بی خواب شده و دست و رو نشسته به پشت میز خطابه پرتاب شده و به حیا و ادب پشت کرده و صدا درشت کرده و با سخافت و شناعت از معلمی به نام سروش سخن رانده و او را شیخ انقلاب فرهنگی خوانده و دروغ در دغل کرده و متکبرانه با حق جدل کرده است."

او برای خفیف کردن دولت آبادی تظاهر به نشناختن وی میکند مادامیکه امروز حتی دختر بچه ها هم رمان کلیدر را اگر نخوانده باشند لااقل نامش را شنیده اند. حال دکتر سروش که عمری را سر در کتابها دارند بعید میدانم نام این نویسنده معاصر را نشنیده باشند.
فحوای سخن هم چنان از موضع بالا به پایین است که گویی خود دکتر سروش تمام حقایق گیتی را دریافته اند و با کودکی نادان سخن می گویند. مادامیکه وقتی چند مقاله و مصاحبه ایشان را میخوانیم در می یابیم که هنوز اندر خم یک کوچه اند. هرگز نخورد آب زمینی که بلند است . شاید هم به دلیل بلندی ایشان است که آب کافی بهشان نرسیده است.
آقای دکتر خودشان را در نامه معلم خطاب میکنند ! اگر منظورشان شغلشان است که از آن راه امرار معاش میکنند من مشکلی با این مسئله ندارم ولی بیشتر تصور من این است که از معلم خواندن خودشان منظور فرد دارای علم است که خوب به ساحت مقدسشان توهین شده است.
ایشان دولت آبادی را خفته پریشان گو می نامد که متکبرانه با حق جدل کرده است !
حال بگذارید مطلب را کمی بیشتر باز کنیم تا ببینم به حقیقت پریشان حالی را در که بیشتر می بینیم.
ایشان خود را معلم به معنای فرد دارای علم می داند! میخواهم بدانم که علم شما آقای سروش در چیست یا در کجاست؟ آیا تا کنون به اندازه یک قرص آسپیرین به درد بشریت خورده اید؟ علم تعریف دارد جناب دکتر . آیا شما تاکنون چیزی کشف یا اختراع کرده اید که ما از آن خبر نداریم؟ فکر می کنید اگر کسی به یک ایده الوژی باور داشت و بر مبنای آن حرفهای پر طمطراق زد و آسمان را به زمین دوخت آن فرد میشود عالم؟ آیا شما قلم بدستان بهایی یا مورمون را عالم میدانید؟
در مصاحبه ای دیگر شما خودتان را روشنفکر دینی خطاب میکنید که باعث شدید فقهای طالبانی را در جامعه ایران عقب برانید و اینکه آنها نتوانستند افکار افراطی خود را در جامعه اعمال کنند. آیا فکر نمیکنید که این بستر اجتماعی ایران است که اجازه چنین مانوورهایی را به حکومت نداد؟ یا مبارزات زنان و مردان یا دانشجویان را ندیده میگیرید؟
لازم است اضافه کنم که من با این کلمه "روشنفکر دینی" هم مشکل دارم. چون اگر این دو عنصر را در هر آزمایشگاه شیمی که ببرید هرگز با هم آمیخته نخواهند شد. روشنفکر هم تعریف دارد آقای دکتر. مدرک دکتری دلیل روشنفکری نیست وگرنه دکتر احمدی نژاد هم بایستی روشنفکر بدانیم. اولین شرط روشنفکری تلاش برای آزادی و مبارزه با استبداد است .
روشنفکر هرگز عمله ظلم نمی باشد. حال این ظالم چه ولی فقیه باشد یا خود امام خمینی.
ستار خان به عنوان مثال دکتری نداشت ولی روشنفکر بود. دوم اینکه روشنفکر گرفتار هیچ مکتب و ایده الوژی نیست. چون همان نگاه مکتبی به دنیا بمانند عینکی می ماند که با توجه به رنگ شیشه عینک دنیا را نیز همانگونه می بینید. حال از خودتان سوال کنید که آیا معلم یا روشنفکر واقعی هستید؟
حال بر می گردیم به حرف دولت آبادی که شما را " شیخ انقلاب فرهنگی" نامیده بود. آیا شما از طرف امام خمینی حکم نگرفته بودید که در ستاد انقلاب فرهنگی بنشینید و دانشگاهها را اسلامیزه کنید؟ سخنان شما کماکان در اینترنت هست که میگویید فضای دانشگاه را با عطر اسلام میخواهید آغشته کنید؟ آیا جز این بود که فقط می خواستید فرزانگان و فرهیختگان را تصفیه کرده و خانه نشین کنید؟ یا به خارج فراری دهید؟ آنهم آن سرمایه عظیم انسانی!

آیا در آن موقع نمیدانستید که دانشگاه محل کسب علم است و علم را طبق تعریف با هیچ مکتبی نمی توان آمیخت؟ مثلا شما بفرمایید که پزشکی اسلامی با پزشکی مسیحی یا یهودی چه فرقی دارد؟ آیا علمی با نام بیولوژی اسلامی داریم؟ یا ژنتیک اسلامی؟ یا مثلا دکتری در ادبیات فرانسه آنهم از نوع اسلامی !؟
پس نتیجه میگیریم که فقط هدف از انقلاب فرهنگی و آن ستاد کذایی شما تصفیه استادان و شاگردان بود و بس.
بله آقای دکتر شما با دسته کوران طرف نیستید.
حال به جای اینکه از ملت ایران عذرخواهی کنید باز هم با ادبیاتی که مناسب تحصیلکرده ها و خرد گراها نیست با دولت آبادی حرف میزنید؟
در جای دیگری از مصاحبه تان حدیثی می آورید که " خانمي در زمان معاويه جسورانه در برابر معاويه ايستاد و حرف هايش را زد. معاويه که مرد زيرکي بود ديد از آزردن اين زن و کشتنش، بهره اي نمي برد لذا تحمل کرد اما دردي به دلش آمد. با لحن توهين آميزي گفت خداوند علي را چکار کند که روي شما رابه حکومت باز کرد."
باید عرض کنم که من به واقعی بودن این حکایت تردید دارم. از آنجا که بر اساس مستندات تاریخ اسلام حضرت علی از زن ستیز ترین خلفا ی بعد از پیامبر است. لطفا منبع این حدیث را جهت آگاهی ما مرددان مشخص کنید.
باز هم از کلمات قصار شما در مصاحبه تان در مورد فقها و فرقشان با طالبان می آورم.

" قوه قضاييه به معناي واقعي کلمه بايد از قدرت هاي ديگر مستقل باشد.اگر ولي فقيه رئيس جمهور را نصب کند، اگر مجلس، رئيس جمهور را انتخاب بکند.چندان مشکلي نيست؛ اما قوه قضاييه اگر استقلال نداشته باشد، حقيقتا عدالت نخواهيم داشت و همه چيز بر فنا خواهد رفت."
آیا بعد از این همه سال هنوز به ولی فقیه باور دارید که اگر او رییس جمهور را نصب کند چندان مشکلی نیست؟ من فقط میتوانم بگویم که فرد پریشان حالمان دارد یواش یواش پیدا میشود.

یا در جایی دیگر می فرمایید:

"من با سکولاريسم ستيزه گر مخالفم که سکولاريسم را چندان گسترش مي دهد که جا را بر دين داري و دين داران تنگ مي کند. من دو سال پيش در اينجا ـ پاريس ـ يک سخنراني داشتم و گفتم که سکولاريسم کم تحمل شده و همان ايرادي را که به دين مي گيرد، رفته رفته در خودش مي پروراند و اين بايد اصلاح بشود.دين داري به صورت يک حق در نظام ليبرال کاملا محترم است.دين داران بايد بتوانند به ارزش هاي خود عمل کنند."

آیا هنوز بعد از سی سال در نیافته اید که بزرگترین ضربه را به اسلام همین حکومت دینی وارد کرده است و هر ضعف و ایراد مدیریتی از جانب حکومتگران ایران بنام اسلام نوشته می شود؟
آیا شما که در کشورهای دمکراتیک و سکولار مرتب تردد داشته اید هنوز متوجه نشده اید که تنها راه نجات اسلام و ایران همان سکولاریسم یا جدا شدن دین از ساختار حکومتیست؟
در خاتمه آقای سروش عزیز لطقا از اشتباهات گذشته تان درس بگیرید و به مردمتان بپیوندید.
ایرانیان مردمی بزرگوار و با گذشت هستند.

یک فرزند ایران زمین

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin |

2009-04-22

حکایت

مفلسی را به میدان بیاوردند تا به دار مکافات بیاویزند. حکیمی در آنجا بود و از قاضی شرح او جویا شد. بگفت که محاربه با خدا بنموده و مفسد فی الارض این کافر است. گفت ای قاضی در شرحی که دادی سه جرم آوردی ولی هر سه باطل و با حکم باطل نتوان بنده خدا به دار کردن. شیخک قاضی منقلب بگردید و از حکیم ادله خواست.حکیم گفت تو از کجا میدانی که این مفلوک با خدا حرب نموده و حرب با خدا را چگونه می بینی؟ آیا به آسمان کلوخ بیانداخته؟ عظمت خدا را چگونه انگاشتی که این حقیر با خدا به حرب بنشیند؟ چگونه خدا را در جایی بنشاندی که خود نتواند دشمنش را به هلاکت رساند و از بندگانش یاری طلبد؟ همی گویی که او مفسد فی الارض باشد! اگر به فرض او در این قریه فساد کرده باشد چه قیاس است با کل زمین پهناور؟ و در آن مفروضه بایستی تمام انسانهای روی این کره متفق القول به مفسد بودنش وحدت داشته باشند. که میدانم ندارندچرا که میسر نیست. و باز بگفتی که او کافر است. واین را فقط دادگاه خداوندیست که میتواند به صراحت بگوید و لا غیر و آنهم در روز رستاخیز.
مرا بر این باور است که چون خداوند است که جان عطا فرموده پس هیچ بنده خدایی را نیست که بتواند این جان را ستانیدن. پس او را رها کن که این حکم تو چیزی جز قتل مفلوکی نباشد و به قدرتت غره مباش که خداوند بی نیازو از نیاز به کمک تو مبراست.

شیخان به گمان سوگولی الله یند
حرف را به ریا و مغلطه آلایند
با نام خدا خلق بکشتند بسی
دکان افروختند چو دین کا لا یند

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin |

شق القمر

نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
بیادگار گذاشت آئینی بسیار زشت
گفت که شق القمر نمودم من در این منظر
او ندانست که اجرام کلان خرد نمایند به نظر

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin |

اسلام و دمکراسی

گویند که اسلام و اختیار را منافاتی نیست
این دین مبین را با کسی کاری نیست
گر خاتم انبیا تعامل در سر بود
بشکستن بتان کعبه را کی عامل بود

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin |